عشق بین آدرین و مرینت ۶ منحرفی

Amirhossein Alizadeh Amirhossein Alizadeh Amirhossein Alizadeh · 1403/05/22 15:18 · خواندن 1 دقیقه

دیدم فلیکس بود و من الان تو اتاق فیلیکس بودم 

فیلیکس:رفتم در قفل کردم و رفتم مرینت رو بوسیدم مرینت: فلیکس آمد به من لب داد من ترسیدم ولی باهاش راه آمدم وقتی از هم جدا شدیم فلیکس بهم پیشنهاد رابطه داد و من قبول نکردم 

فلیکس:پس خودت خواستی 

مرینت:فلیکس لباس هام رو در آورد و رسید به شورتم و آن هم در آورد و لباس خودش هم در آورد و ک ی ر ش رو کرد توم منم ک س م خیس شد و فلیکس شروع کرد به خوردن کس منم آه ناله می کردم بعد از اینکه خورد ک ی ر ش رو کرد تو ک س م

فیلیکس: چقدر تنگه مکه آدرین نکرده تو رو و چهار تا انگشتمو کردم تو ک س ش بعد یکم تکون دادم و بعد ک ی ر م رو کردم تو ک ی ش و تلمبه زدم بعد از ۲۰دقیقه تلمبه زدن آبم رو ریختم توش و ک ی ر م رو کردم تو دهنش و ک س ش رو می خوردم که مامانم وارد اتاق شد و مارو در اون حالت دید و آمد تو اتاق و لباس هایش رو در آورد و گفت فلیکس من رو بکن من به مرینت لب می دادم و به مادرم رو می کردم و به مامان گفتم می خوای از پسرت حامله شی گفت همینم مونده وقت کارمون تموم شد ک ی رم آنقدر درد میکرد که نگو 

مرینت: فلیکس کارش باهام تموم شده بود که داشتم برمی گشتم سه تا پسر آمدن و من رو گرفتن و بردن